10 فروردین 1403

گفت و گفت این قسمت دکتر بهراد vs مانداسن

اختصاصی خبرراست/ گفت و گفت شماره پنج خبر راست – این قسمت دکتر بهراد و مانداسن

توضیح: اخیرا نقدهایی نسبت به عملکرد روابط عمومی شهرداری رشت در رسانه ها منتشر شد که در همین راستا سایت خبرآزاد به قلم دکتر بهراد ذاکری یادداشتی تحت عنوان (روابط عمومی شهرداری رشت یا مرکز جهانگردی) نشر داد که عضو هیئت رئیسه شورای شهر رشت آقای محمد حسن علیپور طی ارسال پیامک هایی به بهراد ذاکری به روش خود از خانم قدیمی مسئول روابط عمومی شهرداری حمایت نمود.

( تصویر پیامک در انتهای متن) این پیامک ها در قالب گفت و گفت خبرراست به شرح زیر است:

گفت و گفت:
مانداسن = محمدحسن علیپور کسبخی

دکتر بهراد = دکتر بهراد ذاکری مدیر مسئول خبرآزاد

مانداسن : من متاسفم تره برادر خوبم همیشه اینقدر سریع فکر و اندیشه میکنید؟

آ زاک کارانه کنار بگذارید و یک کاری (گاری) و جارو دست بکیرید( خودش گفت خدایی)،در خیابانها نظافت کنید تا خلاقیت باد بگیرید!

پرانتز باز:

دانشمندان تاکنون معیاری برای سنجش سرعت اندیشیدن در شرایط غیر آزمایشگاهی نیافتن و جای بسی خوشحالیست که یکی از اعضای شورای شهر اولین ها توانسته به این تکنولوژی دست یابد

احتمالا منظور او از اینکه خلاقیت باد بگیرید این است که ؛باد خلاقیت بگیرید یا اینقدر خلاق باشید تا باد کنید او که اکنون به همراه خانم قدیمی برای شهر خلاق غذا آماده سفر به ماکائو میشود مطمئنا خلاقیت باد گرفته بود و بی شک نظراتش در آنجا کارساز خواهد بود.

او اشاره کرد که با جارو و خاک انداز و گاری خلاقیت یاد بگیرید.حال اگر کسی بتواند بیابد که چگونه میتوان با جارو و گاری خلاق بود و نیز ارتباط بین نوشته انتقادی بهراد ذاکری را نسبت به سفرهای مسئول روابط عمومی و جارو و گاری و خلاقیت بیابد هزینه یک سفر به ماکائو همراه علیپور کسبخی و خانم قدیمی و خانم طیبه بینا توسط سایت خبرراست به وی اهدا میگردد.

پرانتز بسته.

مانداسن گفت: گشورهای (کشورهای) توسعه یافته اکر (اگر) تی مانسان فکر میکردند الان بیچاره بودن داداش!جان تو که با آن کت سفیدت آنجا نشیته ،نمیدانم که در فکرت چه میگذرد به خود آید.

پرانتز باز:

علیپور کسبخی ، بهراد ذاکری را با کت و شلوار سفید در حال نوشتن یادداشت تصور کرده غافل از اینکه دکتر با شلوار کردی در حالی که پوست تخمه به لبش چسبیده با دهان باز روی مبل چمباتمه زده و در حال رمز گشایی پیامک های قبلی اوست.

پرانتز بسته.

مانداسن گفت: ره ه ه نمی دانم در فکرت چه میگذرد به خود آید ( آیید).

بهراد ذاکری : به خود آمد و گفت: خخخخخخخخ

علیپور کسبخی گفت : عذرخواهی میکنم داداش بنده قبلا نظامی بودم در همه جایگاها حضور داشتم ( کویا?؟؟؟)

و علیپور همچنان گفت: پست و مقام برای هیچ کس ماندنی نیست در جهان آخرت به تو می کویند ( می گویند) برای آخرتت چه آوردی خدا نکند آدم حسود و خودبین باشد خیلی خیلی بد است دست از تخریب بردارید که تاوان سختی برای کافران دارد.

پرانتز باز:

آقای علیپور کسبخی اینکه جنابعالی از استاد دانشگاه خود خانم قدیمی در دوران تحصیل در رشته روابط عمومی به ناحق نمره قبولی کسب کرده اید آیا تاوان ندارد؟ آیا این تضییع حقوق دیگران و پیشی گرفتن ناحق و به دروغ خود را باسوادتر نشان دادن از دیگران نیست؟ و خداوند راه را برای استغفار باز گذاشته است و مطمئنا اگر حمایت های غلط اساتیدی همانند خانم قدیمی از شما نبود اکنون در این جایگاه قرار نمی گرفتید که بخاطر بدهکاری به ایشان یقه چاک دهید . شما هم به خود آیید

پرانتز بسته.

بهراد ذاکری سلام گفت

او پوست تخمه روی لبش را پاک کرد؛ شلوار کردی خود را کمی بالاتر کشید و با دستش رکابی خود را تکاند
و
گفت : جنابعالی خود را در مقام قاضی میبینید که تشخیص کفر میدهید؟
و
همچنین گفت :در زندگی از احدی نترسیدم و فقط با خدای خود معامله میکنم، جایگاه نظامی پیشکشتان
و
باز هم گفت: ارتباطی بین خلاقیت و نظافت نمیبینم ، اندیشه کنید و سپس سخن بگویید

مانداسن با دهان باز خیره به صفحه موبایل : ان چی گه بره ه ه ه…

بهراد ذاکری ول نکرد ، همچنان گفت : تهمت های ناروای حضرتعالی را فراموش نکردم پس شما را به تقوا دعوت میکنم

مانداسن گردنش را به سمت راست کج کرد و به فکر فرو رفت

و بهراد ذاکری که همچنان یقه را گرفته باز هم گفت :متن ارسالی تان نشانگر عمق اندیشه تان است.جلب ترحم را کنار بگذارید و به جایگاهتان واقف باشید.شب بر شما خوش

ذاکری یک پای خود را زیر پای دیگرش گذاشت و یک مشت دیگر تخمه برداشت

مانداسن گفت:من از شما داداش خوبم ناراحتم چون زود قضاوت میکنید اکر (اگر) خواسته باشید روز پنجشنبه در مزارع (مزار) شهدا همدیگر را ملاقات کنیم، من به شما تهمت نزدم. شبر ( شب بر ) شما هم خوش مرد

اقای ذاکر عزیز سخت در اشتباهی به هر طرف رجوع میکنی می خوری به درب بسته حق داشتند بچه های مزارع (مزار) شهدا

ان زمان سرت را گذاشتی کسی که خداوند متعال عزت داد و بعد از ان کرفتی (گرفتی) ! شکرییه را

تا کجا پیش می روی ای اقای کرامی (گرامی) باغیرت

ذاکری گفت :

مزارع نه مزار

مانداسن گفت : باید عباس موید و نامدار به شما یاد بدهند از کلامتان معلوم است

ذاکری گفت:

در حد خودتان حرف بزنید. دلیلی بر همکلامی شما نمی بینم.متن شما منتشر خواهد شد.

من: خیره

ذاکری:لیوان آب را تا ته یک نفس سر کشید

محمد حسن علیپور کسبخی: باطوم بدست گفت زنگ آخر بس با هم بریم مزارع

پی نوشت:
فارغ از طنز:اعتراض و نقد از حقوق قانونی و مشروع انسان است علی الخصوص زمانی که یک خبرنگار طرف صحبت قرار میگیرد

جناب آقای محمد حسن علیپور عضو محترم هیئت رییسه شورای اسلامی شهر رشت شما با رای مردمی به شورا راه یافتید که لباس مقدس نارنجی شما را دیدند و به یک رفتگر رای دادند تا یک کارگر رنج کشیده در تصمیمات شهر نقش داشته باشد اینکه با کوچکترین انتقاد از هوادارانتان اینگونه از کوره در میروید جای سوال است که چه بده و بستانی بین شما و روابط عمومی شورای شهر میتواند وجود داشته باشد؟آیا سفر به ماکائو چشمتان را گرفته که اینگونه میتازید.

بدانید و آگاه باشید که خط و نشان کشیدن در شان و شخصیت موقعیت شما نیست جنابعالی پیامهای بی سر و ته را به یک خبرنگار ارسال کردید نه بعنوان محمد حسن علیپور بلکه بعنوان نماینده نوزده هزار رشتی که به شما اعتماد نمودند و شما را نماینده خود در شورای شهر رشت برگزیدند خواهش میکنم آنها را رو سفید اگر نمیکنید رو سیاهشان نکنید مردم باید بدانند شما چطور و زیر نظر کدام اساتید دروس دانشگاهی خود را گذراندید تا این اساتید را در میدان اصلی شهر در ملا عام تشویق نمایند.

 

سجاد علیپور

بیستونهمدینودوشش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *