29 اسفند 1402

خبر راست/علیرضا مویدی فر*

میگویند، حتی دیدن زباله ای که کف خیابان رها شده، میتواند اثری محو و گنگ در ناخودآگاه انسان بگذارد از حس عدم امنیت و نابسامانی. ما هم که الی ماشاءالله هرروز در معرض آسیبهایی ده ها برابر این قرارداریم و زباله های رها شده در شهر و طبیعت تصویری عادی و احساس دلنگرانی بابت آنها، برای بسیارانی، یک شوخی سبک است.

آنچه در یک ماه گذشته به ویژه و در ۶ ماه اخیر بصورت گسترده تر، بر قدرت خرید، سطح و سبک زندگی و رفاه عمومی رفت و همچنان میرود، شاید در هرکجای دنیا اتفاق می افتاد، تابحال موجب ایجاد زلزله های سیاسی و اجتماعی سنگین میشد. در ایران رخ نداد و به قول پر شعف یک تحلیلگر!، منجر به قیام گرسنگان نشد. تحلیلگران منصف و مستقل! را با خوشی هایشان رها میکنیم. اما داستان چیز دیگریست.

آنچه که طی این ماهها در وجود مردمان بسیاری فرو ریخت و نابود شد، حس امنیت روانی اجتماعی و اقتصادی است. بیایید فرض بگیریم حکمی از آسمان آمد و دلار، همین فردا صبح شد هزار تومان، سکه شد ۳۰۰هزار تومان. اقلام و مایحتاج روزانه فراوان شد و ارزان، قوت جیب ایرانیها واقعا ( و نه در آمارهای تخیلی و خواست اندیشانه دولتی) افزون شد. فکر میکنید ما دورباره همان مردمان ۱۰ سال پیش و ۶ ماه پیش خواهیم شد؟

دوباره به روال عادی زندگی گذشته باز خواهیم گشت؟ جایی برای برنامه ریزی، ایده پردازی، خلاقیت، گذشت، نوعدوستی، دستگیری و رواداری به معنای اعم، برایمان خواهد بود؟ پس از ویرانی طبقه متوسط اجتماعی در دو دهه اخیر، حالا با مردمانی مواجهیم که به تدریج درحال تبدیل شدن به سوداگران روزمره هستند. یک سیستم دلال پرور که خروجی اش مردمانی درگیر با انواع و اقسام مظنه ها و نرخ های روزانه اند. فقط نامهایشان فرق میکند. یکی دلال است، یکی لابی میکند و دیگری بروکر است و بعدی مشاور. همه دست در جیب هم، همه درگیر، همه راضی. ما دیگر آدمهای گذشته نخواهیم شد. این “ما” قطعا ناظر بر تک تک مردمان نیست. بلکه اشاره به میانگین جامعه ای دارد که روز به روز از نمادهای یک اجتماع نسبتا سالم روحی و ذهنی فاصله میگیرد. اکر ناامنی اقتصادی را سرطان بدانیم که -بلانسبت- میگیرد و فرومیپاشد یا به خیر میگذرد، ناامنی روانی مثل فشار خون است. علامتی ندارد اما در لحظه ای میتواند به نابودی بکشاند که دیگر راه بازگشتی نیست.

وجدان بیداری اگر باشد، اگر دستی در جستجوی درمانی میگردد، اگر دلی برای ملتی میسوزد، همتراز و حتی بیش از اقتصاد، باید به روح و روان این جامعه پریشان بپردازد. به مردمانی که با هراس از فردا به خواب میروند و با ترس از رخدادهای نامعلوم امروز از بستر برمیخیزند. آنچه بر روح و روان مردمان ساکن در فلات ایران رفته و میرود، آتشفشان خاموشی است که اگر فوران کند، نه از تاک نشان میماند و نه از تاکنشان. حتی اگر جیبهای همه پر از دلار باشد به قیمت روز.

*تحلیلگر مسائل فرهنگی

خبر راست: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *